کاش یک بار دگر
کاش یک بار دگر
کاش یک بار دگر روی تو را می دیدم
کاش بازم زلبت لعل و شکر می چیدم
کاشکی باز برایم تو سخن می گفتی
کاشکی باز به نجوای تو می خوابیدم
کاشکی باز گل از روی گلت می شد باز
تا زعطرگل لبخندتو می بوییدم
کاش دستان مرا باز به بازی یک دم
می گرفتی و من ازشوق تو می رقصیدم
کاشکی باز زتو معنی اشعاری را
می شنیدم که به خود هیچ نمی فهمیدم
کاشکی یک دم کمتر زدمی حتی باز
می زدم بوسه به پای تو و می خسبیدم
(تقدیم به همه ی مادرای عزیز – و بیاد مرحوم مادرم)
کامران یوسف شهروی