سفارش تبلیغ
صبا ویژن

( کامران یوسف شهروی ) کتاب ها سرسحر - پگاه بیداری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گزافه گو

چرا هر تازه‌ ای ، خامی ، هوارش کَر کند ، جان را 

چـرا هـر طفـلِ نـوزادی ، زنـد فریـادِ  بی‌معنـا 

بدان هر داد و فریـادی ، نـه از رویِ  پُـری باشـد 

سخن هایِ گزافـه گو ، بـی شک ، از کَـری باشـد

صدای  زَنجِــره  گاهی ،  بلایِ جــانِ  او گــردد

زبان به در خموشـی، تا که دائم ، گفت وگـو  گردد

صـدای گریــه طفـلان بیـازارد همــه جـان را

مشـو چـون زلّه، کو در شب زند اصوات بی معنـا

چو مرغانِ خوش الحانی ، نشان ده خود به هر محفل 

کـه تا بهـرت شود ، هر گـوشِ مشتـاقِ نـوایِ دل

به خلوت، در سکوت، اندر صدف، دُر می شود پیدا 

بـه خامـوشی پدیدآید ، زِکِـرم ، ابریشـمِ اعـلا

خوشا برآن زبانی که ، نگردد بی خودی چـرخان

که گه، بیهوده گویی می کند، فرزانه ای، ویـران

فراوان گوش ِ جان  بسپار ، براهلِ سخـن ، هردَم

دوصد بشنو و یک گو، قال را بنمای زین پس ، کم